فریاد فاطمه ع؛ مرز "اسلام" با "محمدیزم" (تفکر بسیجی در تداوم "نهی از منکر" و انقلاب دائمی "امام و امت")
هفته بسیج _ نشست (هنر "بسیجی" ماندن) _ تحلیل نظریه "ابن خلدون" در جامعه شناسی سیاسی _ ۱۳۹۳
بسمالله الرحمن الرحیم
عرض سلام خدمت خواهران و برادران عزیز دارم.
مطلب را از همین جایی که برادر عزیزمان از همین نقطهای که ایشان فرمودند شروع میکنم. خیلی مقاله زیبایی بود و خیلی هم ایشان زیبا خواندند. بدون این که بخواهیم یک دوقطبی بین نان و نور ایجاد کنیم فکر میکردم که اگر این تجهیزات و تسلیحات و امکاناتی که امروز در اختیار ماست در دوران جنگ در اختیار ما بود چه کارهایی میشد کرد؟ ولی بعد که بیشتر دقت میکنم میبینم که اگر هزار برابر این تجهیزات و سلاحها را داشته باشیم ولی آن بچهها و آن روحیهها نباشد هیچ کار نمیشود کرد. درست است که امروز میشود موشکها و توپخانهها و سلاحهای انفرادی و ضد تانک و آنچه امروز در اختیار نیروها و بچههای ماست که محصول همان محرومیتها و تحریمها و فشارهاست اگر آن روزهایی در اختیار بچهها بود که در شرق دجله در خاکریزهای فاو در قلههای کردستان در نخلستانهای جنوب، اگر یک چنین سلاحهایی در اختیار بود چقدر راحتتر میشد جلوی پاتکها ایستاد چقدر راحتتر میشد خط شکست و چقدر راحتتر میشد از میدانهای مین عبور کرد و گاهی آدم تصورش را میکند که اگر باز هم سلاحهایی از این پیشرفتهتر و تجهیزاتی بیشتر در حد استانداردهای جهانی در آن دوران در اختیار بچهها بود مثلاً محاسبه میکنیم چرتکه میاندازیم چقدر کمتر شهید میدادیم و چقدر سریعتر جلو میرویم چه تعداد بیشتر هواپیما میانداختیم چون تقریباً یادم نمیآید در 7- 8 عملیات که شرکت داشتیم طبق جنگهای کلاسیک جهان اول یک آتش سنگین توپخانه دشمن بعد هواپیمای دشمن را بمباران کرده باشند بعد زرهی جلو راه بیفتد بعد نیروی پیاده پشت سر او. برعکس بود. نیروی پیاده جلو میرفت یک جنگ پارتیزانی، یک جنگ نیمه چریکی، مردمی، بسیجی در یک محور چند هزار کیلومتری که به شکل جنگ کلاسیک انجام میشد ترکیبی از جنگ پارتیزانی و جنگ کلاسیک که این شیوه جنگیدن هم سابقه نداشته است به فکر این بود که مأموریتهای خطرناکتر که کمتر مشتری دارد کجاست؟ اینطور بچهها و اینطور روحیه و اینطور آمادگی اگر بود اینها باشند و دست ما خالی باشد مشکل را حل میکنیم ولی اگر تجهیزات ذراتخانههای آمریکا را همه را یک جا به ما تحویل بدهند و اینطور آدمها نباشد، من شنیدم لباسهای سربازان آمریکایی که تنشان است کولر دارد، توی گوششان موزیک است دستگاههای کوچکی دارند که فیلم سینمایی و بازیهای کامپیوتری، تمرین کشتن منتهی در قالب بازی، جیره غذاییشان فلان است، ولی تهش تا حالا شما دیدید در این جنگهای افغانستان و عراق و سوریه افسران آمریکایی بیاید جلوی چشم در چشم تن به تن بجنگد؟ اهل جنگ نیستند، اگر جنگی که به سبک 8 ساله بود یا جنگی که الآن درگیر است ارتش آمریکا بخواهد بجنگد یک ماهه متلاشی میشود اصلاً نمیتواند اینطوری بجنگد. در فیلمها اینطوری میجنگند، این فیلمها را ساختند برای این که به جای واقعیت عمل کند و الا اینها اینطوری نیستند. تعداد سربازان آمریکایی که در عراق و افغانستان در این چند سال خودکشی کردند بعضی وقتها از تعداد تلفات جنگشان بیشتر بوده، بیشتر اینها با مواد مخدر و حشیش و ماریجوآنا و ال.اس.دی خودشان را نگه میدارند برای پول و دلار آمده، اینها سرباز نیستند. همان پیامبری که فرمودند بین ماده و معنا هرجا سر دوراهی گیر کردید معنا را بر ماده و نور را بر نان ترجیح بدهید همان پیامبر فرمود که «لولا خبز ما صلّینا» اگر نان نباشد نماز هم نمیخوانیم. اغلب مردم همینطور هستند. پیامبران از جنس نور هستند نان هم که نباشد نمازشان را میخوانند ولی ماها از جنس نور نیستیم ما موجودات دوقطبی هستیم قرآن کریم میفرماید که نترسید پشت کردن به نبرد کفر است یعنی نمیشود هم به خدا و آخرت ایمان داشته باشی و هم به دشمن پشت کنی، تنها استثنایی که قرآن در عقبنشینی قائل است عقبنشینی تاکتیکی است. فرمود فقط در جایی میتوانید عقب بروید و به همان اندازهای که لازم است که بعد بخواهید دو برابر جلو بروید، بخواهید دشمن را دور بزنید بخواهید کمتر ضربه بخورید و بیشتر ضربه بزنید و الا قرآن کریم صریح میفرماید عقبنشینی از برابر کفر عین کفر است. یعنی کافر عقب میرود مؤمن عقب نمیرود. از یک طرف اینها را میفرماید و از یک طرف دیگر هم میفرماید: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ...» (انفال/ 60)؛ «مَا اسْتَطَعْتُمْ» یعنی تا جایی که زورتان میرسد با همه ظرفیت نه با بخشی از ظرفیت. 10موتوره روشن، «مَا اسْتَطَعْتُمْ» یعنی این، یعنی به خودتان رحم نکنید. با شاید و احتمال و یک کم امروز و یک کم فردا کار کنیم اینطوری نه، «مَا اسْتَطَعْتُمْ» یعنی با تمام ظرفیت علمی و با تمام ظرفیت عملی. با همه قدرت و با همه سرعت. چه کار کنیم؟ «أَعِدُّوا» آماده باشید، آمادگیهای نظری، آمادگیهای عملی و آمادگیهای تسلیحاتی، و بعدش هم میفرماید: هدف «تُرْهِبونَ بِه» ارهاب و ارعاب، ترساندن دشمن، «عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ» دشمن شما و دشمن خدا،دشمن خدا و خلق را باید بترسانید. باید هم به دشمن بفهمانید که چطور رزمنده و آدمهایی دارید که اینها هم به لحاظ ایمان و هم به لحاظ تکنیک و آموزش در چه سطحی هستند و هم به لحاظ تجهیزات و تسلیحات در چه سطحیاند تا اینها بترسند. این قانون ارهاب و ارعابی که در قرآن هست، یا پیامبر(ص) که میفرماید یا خود قرآن هم تعبیر نصرت به رعب دارد، پیامبر(ص) فرمودند در بسیاری از نبردها خداوند ما را با انداختن رعب در دل دشمن پیروز کرد ما چندجا درگیر شدیم، ضرباتی زدیم، به محض این که نیروهای ما مجاهدین میآمدند میترسیدند میرفتند. این رعبی که قرآن میفرماید نصر به رعب، هدف این ارعاب و ارهاب همین دشمنان هستند که با اسلام و مسلمین میجنگند و مسلمین عالم را دارند غارت میکنند. ارعاب و ارهاب تودههای مردم نیست، ارهاب مردم، مصداق محارب این است که دست و پای او را قطع کنی یا اعدام و مجازات سنگین دارد، محارب کسی است که امنیت و آرامش مردم را به خطر بیندازد، استرس و اضطراب برای جان و مال و آبرو و ناموس مردم و آدمها ایجاد کند. امنیت و آرامش انسان خط قرمز خداست، خداوند فرمود هرکس به امنیت و آرامش انسانها نه فقط تجاوز بلکه تهدید کند بترساند، بترسند که نکند حمله کنند، نکند بیایند خانههایمان را بگیرند، نکند غارت کنند، و... خداوند میفرماید این محارب با خدا و رسول است. خداوند به دو گروه اعلان جنگ داده و صریح فرموده اینها محارب هستند: 1) کسانی که آرامش و امنیت بشر را تهدید کنند 2) رباخوار؛ کسانی که امنیت اقتصادی و عدالت اقتصادی را در جامعه به خطر میاندازند و میخواهند کاری کنند که پول، پول مفت بیاورد. کار، پول نیاورد بلکه پول، پول بیاورد! غارت اقتصادی میکنند. یعنی خداوند در قرآن میفرماید دو گروه به خدا و رسول اعلان جنگ کردند با اینها بجنگید. 1) کسانی که ترور جان و مال و آرامش مردم میکنند و 2) کسانی که جامعه را ترور اقتصادی میکنند. این دوتا را خداوند فرمود با خدا اعلان جنگ دادند. آن حرب اقتصادی است این هم حرب اجتماعی است.
پس هدف ارعاب و ارهاب که قرآن میفرماید مردم و ملتها نیستند هدف این ارعاب و ارهاب «عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ» است. ملتها دشمن نیستند ملتها قربانی و مستضعف هستند. یک محدودیتهایی داریم که دشمن ما ندارد چون آنها اصالت قدرت هستند این طرف اصالت حق است. بعضیها به حضرت امیر(ع) متلک میگفتند چون دیدند پیروزی نظامی در صفین نهایتاً با قضیه حکمیت آنها و خریت خوارج، خوارج رزمندگان اسلام، نمازشب خوان، کسانی هستند که وقتی حضرت امیر(ع) ابنعباس را به اردوگاه آنها میفرستد که با اینها مذاکره کند میگوید اگر آیه قرآن برای آنها بخوانی جواب تو را میدهند چون همه اینها قرآن را حفظ هستند هر آیهای بخوانید یک آیه برای شما میخوانند با سنت رسولالله و با مصادیق عملی اینها را زیر سؤال ببر. بعد ابنعباس که مفسّر بزرگ است وقتی به اردوگاه خوارج میرود دارد مذاکره میکند بعد که برمیگردد میگوید با چه کسانی میخواهیم بجنگیم؟ رفتم توی اردوگاه، از کنار هر خیمهای که رد شدم دیدم صدای قرآن دارد میآید اینها مثل کندوهای زنبور عسل همه مشغول ذکر و قرآن هستند سرها به سجده است و پیشانیهایشان از بس سجده میکنند زخم است. با چه کسی میخواهیم بجنگیم؟ بعضی از اینها را که من رفتم اینها جزو فداکارترین سربازان شما بودند ما با همینها در جنگ جمل، جبهه مقابل را شکستیم. حضرت امیر(ع) فرمودند فردا به تو میگویم.
خب این ارعاب و ارهابی که قرآن میفرماید: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ» بعدش هم میفرماید: «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ» ترساندن چه کسانی، این تقریباً نحوه به کار بردن تکنولوژی جدید در خدمت مهمات منهدم کننده دشمن در نبردهای زمینی منتهی به شرطها و شروطها، به شرط همان نوری که ایشان میگفت. مخصوصاً که بعضیها فکر میکردند دوران جنگهای زمینی تمام شد ولی الآن با اتفاقاتی که دارد میافتد پیچیدهتر میشود و نشان میدهد که مهارت در جنگهای زمینی، هم جنگ کلاسیک و هم جنگ پارتیزانی، تسلیحات، تجهیزات، همه اینها بالاخره نقش ایفا میکند. حالا من از اینجا وارد یک مطلبی میشوم که این آمادگی در حد استطاعت با همه قدرت بدون از دست دادن آن جوهر اصلی معنوی اتفاقاً دقیقاً خط قرمز بین دو نوع انتظار است. ما دو نوع انتظار داریم: 1) یکی از مصادیق انتظار همین «أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» است. 2) یک انتظار هم بدون «أَعِدُّوا لَهُمْ» است از وقتی که حضرت موسی(ع) با بنیاسرائیل رفتند آن سپاه عماله که یک قدرت خیلی قوی نظامی، سیاسی در آن دوران بودند حضرت امیر(ع) یک وقتی در همین استان الانبار و همین مناطق رفته بودند بقایای امپراطوریهای قبلی را دیده بودند از جمله همانجا میگویند «أین عمالقه و أبناه عمالقه» یک تمدن قوی در منطقه فلسطین داشتند همان جایی که امروز فلسطین و لبنان و سوریه و شام هست، خیلی چشمپرکن بودند. حضرت موسی(ع) بنیاسرائیل را از مصر آوردند جبهه حضرت موسی(ع) به سپاه دشمن که رسیدند جا خوردند یک نگاهی به آنها کردند دیدند این همه ارتش و لشکر و تجهیزات چه کسی حریف اینها میشود؟ اینها اگر حمله کنند ما نمیتوانیم از خودمان دفاع کنیم چه برسد به این که بخواهیم حمله کنیم اینجا را از اینها بگیریم. قرآن میفرماید اینها به حضرت موسی(ع) گفتند «اذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» (مائده/ 25)؛ گفتند خیلی خب تکلیف ما در همین حد بود انجام شد! حالا جنابعالی خودتان با خدا دو نفری بروید بجنگید ما همینجا نشستیم دعا میکنیم ما دلمان با شماست از این به بعد شما بیزحمت خودتان با خدا با هم بروید «اذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ» تو و پروردگارت بروید «فَقَاتِلا» شما دوتا با این عمالقه بجنگید «إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» ما همینجا نشستیم فرار نمیکنیم! ما همینجا نشستیم صحنه را نگاه میکنیم و دعا میفرماییم. این قضیه در زمان نبردهای زمان پیامبر(ص) تکرار شد قرار بود نبرد با امپراطوری روم بروند اصحاب با پیامبر بودند بعد بعضیها مثل جناب مقداد به پیامبر(ص) گفتند یا رسولالله ما بنیاسرائیل نیستیم که به پیامبر خدا گفتند تو و خدا بروید بجنگید ما اینجا نشستیم حرف ما چیز دیگری است ما به شما میگوییم که یا رسولالله تو و خدا، خدا و تو فرمان بدهید که ما به دریا بزنیم به دریا خواهیم زد. فرمان بدهید به قلب آتش بزنیم به قلب آتش خواهیم زد. ما بنیاسرائیل نیستیم. ما میگوییم شما بنشینید و تماشا کنید که ما جلوی چشم شما با دشمن چه میکنیم و بعد چگونه پیش چشم شما بدون ذرهای تردید پرپر میزنیم. این تفاوت دوتا پیامبر و اصحابشان بوده است. سرنوشت آنها این شد که قرآن فرمود: «یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ» (مائده/26)؛ آنها کسانی بودند که چهل سال در آن صحرا و مناطق دور خودشان گشتند. سرگردان بودند چون حاضر نشدند آنطور که پیامبر خدا میخواهد عمل کنند. 40 سال سرگردان بودند با یک تعبیر دیگر شما نگاه کنید تا همین الآن هم بیوطن هستند. مثلاً یکی از فلسفههای تشکیل اسرائیل یکی از آن را که کمتر میگویند این بود که غرب و مسیحیها میخواستند کلاً یهودیها را از اروپا جارو کنند و بیرون بریزند چون همیشه دو هزار سال است با هم دعوا دارند و میجنگند و کلمه «جعود و یهود» همیشه در اروپا فحش بوده، اینها با قضیه اسرائیل دو کار کردند: 1) یکی در قلب جهان اسلام پایگاه زدند و 2) دیگری یهودیها را از اروپا بیرون ریختند. اینها از همانا موقع به این معنا مغضوب خداوند هستند شاید به این خاطر است که آنجا پیامبر خدا آمده فداکاری کرده اینها را از مصر از دست فرعون نجات داده اینجا آورده مستقر کند تمدنسازی کند، مهاجرت بزرگ به آن عظمت، هجرت تمدنساز، اینها آن لحظهای که باید فداکاری کنند میگویند خیلی خب حالا شما بروید بجنگید ما نگاه میکنیم دعا میکنیم. میگوید ما مثل قوم موسی نیستیم او میگوید تو و خدا بروید بجنگید ما اینجا نشستیم ما میگوییم که تو و خدایت فرمان بدهید تا ما به قلب دریا و آتش بزنیم شما ببینید ما چطور میرویم. ببینید ما وفا میکنیم وفادار هستیم.
مفهوم انتظار اینطوری است. حضرت امیر(ع) وقتی از جنگ صفین برگشتند یک تعبیری دارند، یکی از رزمندهها گفت یا امیرالمؤمنین(ع) کاشکی برادرم بود خیلی میخواست بیاید ولی نتوانست. در تبیین مفهوم «انتظار» همین است این روایت میشود ذکر کرد که کسانی که امروز واقعاً منتظر هستند کسانی هستند که وقتی حضرت مهدی(عج) تشریف بیاورند در رکاب ایشان کسانی فقط جهاد میکنند که در عصر غیبت ایشان اهل جهاد باشند. آنهایی که در عصر غیبت اهل جهاد نیستند در عصر حضور هم اهل جهاد نیستند. آنهایی که در کربلا جنگیدند به قول یکی از آقایان میگفت در کربلا اکثر اینهایی که آمدند جنگیدند همین داشمَشتیها و لوتیها بودند اکثرشان نه درس قرآن خوانده بودند، نه درس دینی خوانده بودند، نه درس غیر دینی خوانده بودند، نه جزو علمای دین بودند، اغلب از همین تودههای مردم بودند بعضیهایشان تا چند هفته قبلش اصلاً مسلمان نبودند، طرف مسیحی بوده. همانهایی که در زمان سیدالشهدا(ع) بودند و در کربلا نبودند همان تیپ آدمها در دوران انقلاب و جنگ و عصر غیبت هستند و در معرکه نیستند همینها وقتی امام زمان(عج) بیایند باز در معرکه نخواهند بود. کسانی که در عصر غیبت به معرکه رفتند آنها در عصر حضور هم آنها میروند البته باز همه آنها نمیروند کمکم خراب میشویم و برای ما مشکلاتی پیش میآید. این است که میگویند «أفضل الاعمال انتظار الفرج» یا «انتظار الفرج مِنَ الفرج» یا «انتظار الفرج عباده» جزو بزرگترین عبادت است برای این است که انتظار توأم با «أَعِدُّوا لَهُمْ» است یعنی این انتظار جهاد و شهادت است. انتظار مردی یعنی انتظار جهاد و شهادت، انتظار جهاد و عدالت. نه انتظار راحتی. چون بعضیها فکر میکنند فرج، اول خوشگذرانی و راحتی است! در روایت است که کسی خدمت امام رضا(ع) آمد گفت آقا چه وقت بشود فرج شما برسد ما هم یک حالی بکنیم شیعیان شما هم به یک نوایی برسند ما که مدام چوب شما را خوردیم یک وقتی هم باشد نان شما را بخوریم! امام رضا(ع) فرمودند: «ذاک فرجکم أنتم» این که شد فرج شما. «و أما نحنُ» اما فرجی که ما میگویییم برسد انقلاب جهانی و حکومت عدل جهانی، فرمودند اول سختیهای ماست. الآن ما راحت هستیم الآن تحت فشار حکومت و مشکلات است اینها دوران راحتی ماست، چون مسئولیتی نداریم، مسئولیت اجرای عدالت حکومتی نداریم چون حکومت دست ما نیست آن فرجی که برسد اول گرفتاریهای ماست فرمودند میدانید آن فرج یعنی چی؟ یعنی روزها عرق ریختن و خون دادن و شبها برای نحوه حل کردن مشکلات مردم فکر کردن. شب و روز نخواهیم داشت. این فرج که میگویند فرج مردم است، فرج ملتهاست. فرج ما به مفهوم راحتی ما نیست فرج مادی ما نیست. اول مشکلات ماست. سختی و جهاد ما آن وقت شروع میشود. الآن راحت هستیم.
ما یک انتظار سکولار داریم، یک انتظار انقلابی واقعی داریم. هیئتهای مذهبیهایمان هم همینطور هستند هیئتهای واقعی و هیئتهای سکولار. حوزه و آخوندمان هم همینطور است ما حوزه و آخوند سکولار داریم و حوزه و آخوند انقلابی و مجاهد داریم چون سکولار میگوید ما برای خدا و امام حسین سینه میزنیم.
در حول و حوش مشروطه، که روسها تبریز را اشغال کرده بودند و گرفته بودند ثقهالاسلام عالم مجاهد را در میدان شهر میخواستند به دار بکشند، روز عاشورا بود، مردم عزادار امام حسین(ع) بودند چندتا خیابان آنطرفتر قمه میزدند. یک عده از این مجاهدین آمدند توی صف جلوی عزاداران امام حسین گفتند آقا عالم شهر را ثقهالاسلام را دارند در میدان به دار میکشند. گفتند آقا ما داریم عزاداری میکنیم حرفهای سیاسی نزن. گفت همین قمهها را دستتان بگیرید با همین جمعیت راه بیفتید طرف میدان بیایید این روسها فرار میکنند همین شما را ببینند در میروند. این عالم را دارند به دار میکشند عزاداران امام حسین(ع) گفتند دیگر حسین را سیاسی نکن! امام حسین را برایما بگذار. هم چیز را سیاسی کردید به گند کشیدید دیگر از عاشورا و تاسوعا دست بردارید! چندتا خیابان آنطرفتر ثقهالاسلام را به دار کشیدند! و اینقدر شعورشان نرسید که کربلا عاشورا یک اتفاق سیاسی است. امام حسین(ع) اگر در عاشورا هیچ ادعای سیاسی نداشت یعنی مزاحم حکومت تلقی نمیشد امام حسین(ع) کشته نمیشد. امام حسین(ع) اگر میگفت فقط ذکر و دعا و احکام عبادی! کسی کاری به کار او نداشت. خرج مجلس را هم خودشان میدادند چنانچه بعد از کربلا هم اولین روضة سکولار را خود یزید گرفت. اولین مجلس رسمی عزاداری امام حسین(ع) روضهخوانی برای امام حسین(ع) را خود یزید در کاخ گرفت. روضه سکولار! ولی وقتی که زینب(س) و حضرت سجاد(ع) میخواستند در مسیر از کربلا حرف بزنند شلاق توی سر و صورت آنها میزدند! آن رضه را نباید بخوانید ما خودمان بلد هستیم روضه بخوانیم به موقع میخوانیم! روضه غیر سیاسی میخوانیم! ما مهدی غیر سیاسی داریم، حسین غیر سیاسی، یک مهدویت سکولار درست کردند،امام حسین سکولار، آخوند سکولار، هیئت مذهبی سکولار! همه اینها هست. حضرت مهدی(عج) برای چه غایب هستند؟ برای خطری که متوجه ایشان است و عدم آمادگی، آمادگی برای چی؟ فلسفه قیام مهدویت چیست؟ میفرماید جهان را از عدالت مملو کند چنانچه امروز از ظلم مملو است. خب ظلم و عدالت مگر مقولات غیر از سیاست هستند؟ ظلم و عدالت یعنی ظلم و عدالت سیاسی و اقتصادی. مهدی سیاسی است، علی سیاسی است، حسین سیاسی است، پیامبر سیاسی است، منتهی سیاست نه به معنای سیاستباز و قدرتطلب و دنیامحور و دروغگو. به همین مفهوم.
آن حرکت نهایی به تعبیر متفکران اسلامی آخرین حلقه مبارزات است مهدی مافوق انسان نیست. انسان مافوق است نه مافوق انسان. انسان مافوق است به کمک عدالتخواهان میآید. میآید که کار را تمام کند مفهوم آن این است که تا قبل از ایشان کار باید شروع شده باشد. کار باید شروع بشود ایشان تمام کند نه این که همه خوابیدند و وادادند و هیچ خبری نیست بعد یک مرتبه سوپرمن بشگن میزند و عدالت اجتماعی در دنیا برقرار میشود! اصلاً امام زمانی که اینها میگویند امام زمان نیست سوپرمن است! امام زمانی که در روایات و منابع ماست تعبیر دیگری دارد.
یک خطر که اول عرایضم به آن اشاره کردم ما اگر تمام تجهیزات را داشته باشیم آن از دست برود آن عصبیت انقلابی از دست برود همه چیز ازهم میپاشد و میریزد میخواهم اشاره کنم به یک تعبیری که ابنخلدون دارد. ابنخلدون شاید به عنوان اولین کسی که تحلیل عقلی – تجربی از تاریخ سیاسی میکند و به عنوان پدر آنچه که امروز جامعهشناسی تجربی و مدرن و عقلی میگویند اولین متون علوم اجتماعی به مفهوم تفکر در مباحث اجتماعی – تاریخی آن را به ابنخلدون نسبت میدهند که میگویند پدران علوم اجتماعی در غرب هم از او و امثال او الهام گرفتند. البته اینها آیات و روایات ما بخصوص روایات اهل بیت(ع) را ندیدند که پر از این مفاهیم است. راجع به فلسفه اجتماعی و علوم اجتماعی، ولی چون او را در مباحث آکادمیک مطرح کردند یک تعبیری دارد معادل هم در روایات اهل بیت(ع) دارد. یکی از تزهای اصلی او که در دنیا خیلی مطرح است و به درد این بحث ما میخورد بحثی است که دوستان احتمالاً و حتماً شنیدید. بحثی راجع به مقوله عصبیت. عصبیت به مفهوم مثبت تعصب نه مفهوم منفی آن. چون یک تعصب داریم که یعنی بدون تعقل و با چشم بسته، لگد بینداز؛ ولی یک چیزی به نام عصبیت مطرح میکند که در واقع مراد او هویت اجتماعی و هویت منسجم اجتماعی است که بدون آن نمیشود تمدن ساخت و بدون آن نمیشود تمدنی را حفظ کرد. نمیشود نظام ساخت، انقلاب کرد و نه میشود نظام را حفظ کند.
یک تعبیری دارد که من بیشتر میخواهم به آن توجه بدهم که در قرآن و روایات داریم. همین تعبیر که در جنگ احد پیش آمد یک مرتبه شایع شد پیامبر کشته و شهید شدند و همه فرار کردند و نقل شده که چند نفر اطراف پیامبر(ص) ماندند یکی علی(ع) است، یکی زبیر و ابودجّانه. چندتا نفر تا پای شهادت اطراف پیامبر(ص) ایستادند. آیه نازل شد که: «...أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ...» (آل عمران/ 144)؛ شما چطوری مجاهد و رزمنده هستید حالا آمدیم و پیامبر از دنیا رفت یا کشته شد «...أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْ قَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ» انقلاب «عَلَىٰ أَعْقَابِ» انقلاب «عَلَىٰ عَقِبَیْهِ» یعنی همین ارتجاع، استحاله و برگشتن راه طی شده! خداوند میفرماید حالا فرض کنید محمد(ص) کشته میشد، کشته نشود از دنیا خواهد رفت، بعد شما باید تمام این مسیر را برگردید؟ مگر اسلام محمدیزم است؟ اسلام، اللهمحور است. خدامحور است نه محمدمحور. حقیقتمحور است حقیقت که هست. چطور این راه را برمیگردید؟ شما شنیدید وقتی که رسول خدا از دنیا رفتند ابنخطاب میگفت هرکس بگوید که پیامبر از دنیا رفته حسابش را میرسم. پیامبر مرگ نخواهد داشت پیامبر تا ابد هست پیامبر نمرده! میخواست مرگ پیامبر را مخفی و کتمان کند برای این که اسلام از بین نرود یک وقت مردم شک نکنند بگویند پیامبر که رفت. که دارد آنجا ابوبکر آمد درستش کرد گفت هرکس محمد را میپرستید بداند که محمد مرد! اما هرکس خدای محمد را میپرستید بداند که خدا هست و تا همیشه خواهد بود.
این تعبیر که در چه لحظهای ممکن است انقلابیون، مبارزین، مجاهدین، شهادتطلبان تردید کنند؟ وا بدهند و سست بشوند؟ تجهیزات و امکانات مادیشان بیشتر میشود اما عصبیت و آن تعصب انقلابی، تعصب به معنای لجاجت نه، به همین معنایی که ابنخلدون به کار میبرد میگوید یعنی هویت انقلابیشان را از دست بدهند این آن خطر بزرگ است و یک قانون است و یک فرمول تاریخی – اجتماعی است که این بلا بر سر بسیاری از تمدنها آمده است. مکانیزم آن را توضیح میدهد. قرآن خیلی شفاف فرموده در روایات اهل بیت(ع) زیاد است. شاید یکی از روایاتی که خیلی زیبا توضیح میدهد چگونه انقلابیون وا میدهند؟ و چگونه مجاهدین تبدیل به قاعدین بلکه بعضیها خائنین میشوند؟ خطبه حضرت زهرا(س) 10 روز بعد از رحلت پیامبر(ص) در مسجدالنبی است. خیلی آن خطبه زیباست. یکی از خطبههای بزرگ آسیبشناسی انقلابیون و انقلابهاست. میفرماید همه آن ارزشهایی که به آن گوارایی نوشیدید بالا آوردید. میدانم شما را چه شده است؟ رفاهزده شدید. آن مجاهدین نیستید که در رکاب پیامبر میجنگیدید شما دیگر آنها نیستید. شما به دنیا دل بستید به چرب و شیرین عادت کردید شکمهایتان بالا آمده، و دیگر آن آدمها نیستید. آن خطبه حضرت زهرا(س) خیلی زیباست. میفرماید که آن لحظاتی که همه شما میترسیدید رسول خدا علی را جلو به کام شهادت میفرستاد هرجا خطر بود پیامبر علی را به حلقوم جنگ و خطر میفرستاد و علی بیهیچ تردیدی همیشه میرفت و هنوز همانطور است حضرت فاطمه(س) میفرماید اما بسیاری از شماها عوض شدید. بعضی از شماها آن موقع خودتان را جلو نمیانداختید عقب میایستادید ببینید ما چه زمانی شکست میخوریم؟ اگر شکست میخوردیم میگفتید که ما که گفتیم. اگر ما پیروز میشدیم میگفتید ما با شما بودیم! بعضیهایتان منتظر بودید ما چه زمانی شکست میخوریم؟ و الآن هم سر غنائم نشستید و یادتان رفت. این تعبیر همان تعبیری است که ابنخلدون ذکر میکند من این را عرض کنم. این خطری است که متوجه همه ماست. تحلیلش این است که آنهایی که اول سر کار هستند انقلاب علیه آنها میشود کسانی هستند که کمکم تنپرور و راحتطلب شدند و دیگر نمیفهمند نگاهشان به مسائل تغییر کرده است. پیشتازان انقلابی تبدیل میشوند به افراد خوشگذران. خصائص جنگی را از دست میدهند.
ابنخلدون میگوید خصائص جنگی برای بادیهنشینان است همیشه یک کسانی در حاشیه هستند، یک کسانی در متن هستند. اینهایی که در متن هستند کمکم وا میدهند. راحت میشوند، خوشگذران میشوند، ترسو میشوند محافظهکار میشوند به تعبیر ایشان فقط به نان میاندیشند و نور تعارف و تشریفات برایشان میشود. نسل بعدی و اخلافشان که هیچ وقت نبردهای دوران حماسی را درک نکردند تنپرورده میشوند. اینها که در آن فضاها نبودند اینها سر یک سفره آمدند نشستند. ابنخلدون میگوید خود آنها که در کوران جهاد و انقلاب بودند، کمکم شل میشوند و وامیدهند. یعنی اگر بخواهد توضیح بدهد که چگونه سقوط میکنید؟ میگوید اگر بخواهند سکوت نکنند و به پروژه تمدنسازی و پیشروی و به پروژه انقلاب ادامه بدهند باید مراقب این خطر باشند و الا در این خطر و هچل میافتند. دقیقاً ببینید این فرمول را سقوط و ظهور دولتها و تمدنها تحت تأثیر این عصبیت است. یعنی همین تعصب انقلابی. غیرت انقلابی. یک کسانی در متن هستند. مستقر هستند. محافظهکار هستند مراقب منافع خودشان هستند یادشان میرود ارتباطشان با توده مردم و با بدنه و کف جامعه ضعیف و قطع میشود. بیشتر، کمکم به فکر حفظ خودشان میافتند و منافع خودشان تا ارزشهای انقلاب و حقوق مستضعفین. کمکم خصلتهای کسانی سراغشان میآید که خود اینها با این خصلتها و با آن آدمها مبارزه کردند و قدرت را از آنها گرفتند. اینها حاشیه بودند و آنها متن. اینهایی که در حاشیه هستند به سختی عادت دارند آنهایی که در متن هستند وامیدهند و تنپرورند. اینها که در سختی و حاشیه هستند خصلت بادیهنشینی دارد در کوه و بیابان و آفتاب و آب، همه جا میروند تن به همه خطرها و مشکلات میدهند. عُلقههای جمعی آنها قویتر است یعنی بیشتر به فکر همدیگر هستند ولی اینها یعنی وقتی میآیند در قدرت مستقر میشوند خصلت فردگرایی و خودمحوری بر آنها حاکم میشود اینها خیلی فرمولهای مهم و واقعی است. ابنخلدون میگوید من برای شما میشمارم که چگونه کسانی با عصبیت انقلابی از حاشیه به متن زدند متن را سرنگون کردند قدرت را در اختیار گرفتند بعد از یک مدتی خودشان یا نسل بعدشان شدند همان آدمهایی که اینها خودشان به آنها حمله کردند. همان خصلتها و همان روحیات. بعد یک حاشیهنشینان دیگری دوباره پیدا میشوند و بر این متن دوم به همان سبک میشورند و باز ترتیب اینها را میدهند آنها تا وقتی که خصلت بادیه و انقلابی را حفظ کنند سقوط نخواهند کرد، به محضل این که اینها آن خصلت را از دست بدهند فقط چرتکههای مادی بیندازند از آن لحظه به بعد آنها در همین خطر قرار میگیرند چون حاشیهنشینان و بادیهنشینانی هستند که در فشار هستند اتحاد اجتماعی دارند هویت انقلابی دارند حالا اینجا به حق و باطل آن کاری ندارد دارد حقوق اجتماعی تاریخی میگوید بعد نوبت آنهاست که بر شما بشورند. عین همانها. آدمها عوض میشوند اما قاعده یکی است. اگر بخواهید تمدنی انقلابی بسازید و آن را حفظ کنید باید آن خصلتهایی که با آنها انقلاب و جهاد را شروع کردید باید همان خصلتها را حفظ کنید و بتوانید همان خصلتها را در نسل بعد از خودت بتوانی منتقل کنی و الا حساب تو رسیده است. منظور از تعصب رابطه خونی نیست بیشتر یک رابطه فرهنگی و اعتقادی است. پیوندهای نسبی خیلی اینجا نقش مهمی ایفا نمیکند و موقت است اما آن پیوندهای عقیدتی و فکری است که مولکولهای مختلف را به هم متصل نگه میدارد تا یک پدیده جدید و به یک شیئی هویت بدهد و آن را حفظ کند. و الا خطری که وجود دارد این است، ببینید این که میگویند امر به معروف و نهی از منکر، یعنی نظارت دائمی، انتقاد دائمی و انقلاب دائمی. اصلاً فرق نظام امام امت با همه نظامهای سیاسی این است، تمام نظامهای عالم محافظهکار میشوند یعنی در واقع انقلاب میکنند تا انقلاب و ثروت را از طبقه حاکم برای خودشان بگیرند. بعد کمکم به همان روشها و اخلاقیات و همان اهداف آلوده میشوند فقط ادبیات آنها متفاوت است. کسانی ادبیات سکولار دارند اینها ادبیات مذهبی به کار میبرند. ادبیات فرق میکند و الا ماهیت آن یکی است. اگر بخواهید جلو بروید باید تا آخر خصلت همان اول را حفظ کنید و ادامه این خصلت بخصوص در دورانی که جنگ نیست سختتر است چون در جنگ احتیاج، خلاقیت میآورد ولی وقتی که جنگ نیست امکانات بیشتر میشود اتفاقاً رابطه معکوس است بین زیاد شدن پول و امکانات مالی، با مسئله عصبیت انقلابی، این معکوس است بین زیاد شدن پول و امکانات مالی با مسئله همان عصبیت انقلابی این معکوس است. هرچه رفاه بیشتر میشود اتفاقاً آن هویت بیشتر به خطر میافتد و محافظهکار میشوند. شما تعجب نمیکنید آدمهایی در همین انقلاب که مثلاً حرفهای 30 سال پیش اینها را وقتی میگذاری کنار حرفهایی که الآن میزنند آدم شاخ درمیآورد فکر میکند اینها دو نفرند بلکه در دوتا جبهه هستند و دوتا دشمن هستند اینقدر تغییر حرفها و مبانی. بعضیها را هم میبینید که اصول و شعارها و حرفها همان حرفهای قبل است. من خواهش میکنم بروید این را مقایسه کنید یعنی شما آرشیو و سخنرانیهای مقامات و مسئولان را در دهه 60 بردارید با بعضی از مواضعی که در این دهه گرفتند و میگیرند مقایسه کنید صهیونیزم، آمریکا، مستضعف، عدالت اجتماعی، سادهزیستی، فلسطین، انقلابیگری، شعارهای انقلاب، شما میبینید که بعضیها درست 180 درجه خلاف همان حرفها را میزنند یعنی اگر حرفهای آن موقعشان را شما منتشر کنید کنار حرفهایی که الآن میزنند بگذارید باور نمیکنید این همان است. این همان چیزی است که ابنخلدون میگوید. آدمهای بسیار خوب، شریف، فداکار که تا مرز شهادت رفتند همینها عوض میشوند همین احد که او و علی(ع) فدایی علی بودند و ایستادند، همین زبیر وقتی که سقیفه بنیساعده اتفاق افتاد بخاطر دفاع از ولایت علیبنابیطالب شمشیر کشید خب همین با علی جنگید که اینقدر طلا داشت که وقتی میخواستند بین ورثه ایشان تقسیم کنند با تبر باید میشکستند. زبیر وقتی از دنیا رفته، حضرت امیر(ع) بالای سر او آمده گریه کرده، خیلی عجیب است. میدانید در جنگ او کشته نشد حضرت امیر(ع) با او صحبت کرد او جبهه را ترک کرد. حضرت امیر(ع) گفت یادت هست پیامبر راجع به من و مسائل به تو چه گفت؟ زبیر جبهه را ترک کرد. که بچهاش آمد گفت چه شد ترسیدی؟ گفت نه، یک روایت را علی برایم خواند. بچهاش گفت عجب تا نوبت جنگ رسید یاد روایات افتادی! مگر این روایات تا الآن نبود؟ نه پدر تو ترسیدی. زبیر گفت نه من نترسیدم. گفت حالا نشان میدهم که از ترس نبوده، شمشیرش را برداشت به سمت سپاه حمله کرد. خیلی جالب است حضرت امیر(ع) سریع به فرماندهان گفتند به هر طرفی که زبیر حمله میکند عقبنشینی کنید با او نجنگید. این میخواهد یک پز و یک شِلالی بدهد که بگوید ما نترسیدیم بگذار یک دوری بزند آبرویش نریزد برود. روانشناسی امیرالمؤمنین(ع) را ببینید. میفرماید این الآن دارد میآید چون به او گفتند ترسو، چون خودش برداشته اینها را تا اینجا آورده این الآن جرأت نمیکند برود و جبهه را ترک کند بگذارید بیاید یک اعاده حیثیتی از خودش بکند، به هرجا حمله کرد شما وانمود کنید ترسیدید از جلوی زبیر فرار کنید. که نقل شده زبیر از هر طرف میآمد سپاه حضرت امیر(ع) عقبنشینی میکرد برگشت رفت گفت دیدید؟ از چه ترسیدم؟ ولی یاد روایت پیامبر افتادم که نباید با علی بجنگم! جبهه را ترک کرد رفت پشت جبهه به دست خودشان ترور شد کشته شد. که حضرت امیر(ع) بالای سر جنازه زبیر گریه کردند و گفتند این شمشیر چقدر غبار غم از چهره پیامبر پاک کرد این سیفالاسلام بود شمشیر اسلام بود. دقت کنید این خیلی مهم است هم «أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ» را توجه کنیم که وقتی آمریکا و غرب و اسرائیل بفهمند که اینجا یک جوری است که اگر بیایی یک مرتبه چند هزار موشک میآید کل اسرائیل را با خاک یکسان میکند وقتی این احتمال را بدهند تا وقتی که این احتمال را ندهند دوجور محاسبه میکنند دوجور تصمیم میگیرند. همین الآن وقتی بفهمند حزبالله بیخ گوششان است غزه وارد شد و ظرف 8 روز ترتیب اسرائیل را داد اینها آتشبس خواستند برای اولین بار اسرائیل آتشبس خواست. این جنگهای داخلی و اتفاقات سوریه و عراق را راه انداختند برای حفاظت از اسرائیل، چون 33 روزه شد 22 روز، بعد شد 8 روز، یعنی اسرائیل لب پرتگاه رسید. چه کسی آن را لب پرتگاه برد؟ انقلاب اسلامی او را لب پرتگاه برد. لب پرتگاه بود با یک هول دیگر اسرائیل میافتاد و آنها خودشان هم میفهمیدند این روح بسیجی است. رهبری صریح در نمازجمعه گفتند به ما میگویند در بحرین دخالت کن، بحرین که دخالت نمیخواهد ما هر لحظهای اراده کنیم نصفه روزه مسئله آن حل است ما جایی که دخالت کردیم میگوییم ما در غزه و لبنان دخالت کردیم اسرائیل را شکست دادیم. خب اینها محصول همان بقیهالسیف جنگ است همان کسانی که در جنگ 8 ساله بودند همان تجربه، همان ایمان انقلابی حفظ شد که اسرائیل را تا لب پرتگاه برد این را باید حفظ کرد هم آن تجهیزات مهم است یعنی وقتی اینها دیدند ماکت ناوهای هواپیمابر آمریکا در خلیج فارس را ساخته و میگوید ما ظرف 6 ثانیه، 8 ثانیه، 20 ثانیه، دیگر خیرش را ببینید 48 ثانیه، بقیهاش را هم بخشیدیم ظرف یک دقیقه ما ناو را غرق میکنیم خب اینها محاسبهها را میفهمند. ولی در عین حال به این بُعد هم توجه کنیم.
من عرضم را با این تعبیر ابنخلدون ختم میکنم میگوید قدرت و ثروت و نفوذ کلمه یک چرب و شیرینی است که عصبیت انقلابی را که به نفع مردم و به نفع محرومین است میتراشد و ذوب میکند و به تدریج نابود میکند و کمکم این خطر وجود دارد که نیروهای ضد ستم ماهیتاً به نیروهای ستمپیشه تبدیل بشوند خطر سوء استفاده از قدرت و ثروت، تبدیل شدن قدرت و ثروت و نفوذ به غایت و هدف، در حالی که عصبیت، خودبخود نه خیر است نه شر، در خدمت خیر باشد خیر و موجه است ممکن است در خدمت شر قرار بگیرد و تبدیل به شر بشود میگوید خطر اصلی این است پیشتازان به افرادی خوشگذران بدل شوند کسانی که محاسبه میکردند و بعد به قلب آتش میزدند همان که مقداد به رسولالله میگوید که به ما بگو به عمق دریا بزنیم میرویم، به ما بگو در قلب آتش فرو برویم میرویم شما بایست و نگاه کن، بعد کمکم اینها به همان اصحاب حضرت موسی تبدیل بشوند که اگر راست میگویی خدا با توست تو بر حق هستی خب شما و خدا بروید بجنگید ما اینجا نشستیم انشاءالله شهر آزاد بشود ما در خدمت هستیم بیاییم آنجا افتتاح میکنیم! مثل کسانی که منتظر امام زمان هستند ایشان خودش بیاید یک نفری همه کارها را بکند عدالت اجتماعی برقرار شود بعد بگوید بفرمایید این هم عدالت اجتماعی! بعد آمدند به امام باقر(ع) میگویند آقا ما شنیدیم حضرت که بیایند انقلاب جهانی که بشود به اندازه یک حجامت هم خون نمیآید به اندازه خون دماغ هم خون نمیآید ایشان اهل رحمت هستند. حضرت باقر(ع) فرمودند خب اگر این طور بود که جدش رسولالله همینطور عمل میکرد. 80تا جنگ بر پیامبر تحمیل کردند تازه او در جزیرهالعرب بود این میخواهد بر کل جهان باشد، فرمود عَلَق و عرق. یعنی باید اینقدر در آن نبرد نهایی عرق بریزیم و کار کنیم و بدویم که در روایت دارد رزمندگان فرصت نمیکنند پوتینهایشان را از پا دربیاورند 24 ساعته پوتینها پایشان است. و علق، یعنی خون. خون و عرق. باید شهید بدهیم و خیلی عرق بریزیم. آن وقت با این شکمهایی که امثال ما پیدا کردیم عکسهای زمان جنگ خودم را میدیدم خیلی حسرت میخوردم با این شکمهایی که ما پیدا کردیم پی و چربی، که آنجا روی صخره و خار میخوابیدم خواب خوش. ولی الآن اینجا اگر توی رختخواب خودم نباشم جایی مهمانی بروم خوابم نمیبرد. این همانی است که ابنخلدون میگوید، میگوید تو او نیستی. اگر یک چیزی به تو الآن بگویند صدتا چرتکه میاندازی. خدا رحمت کند شهید ابراهیمی، یادم میآید شب امام(ره) توی تلویزیون آمد گفت که یادتان هست یک وقتی امام میگفت هرکس میتواند سلاح بردارد واجب و تکلیف است که به جبهه برود. من آن شب تا صبح خوابم نمیبرد که زودتر صبح بشود بلند شوم بروم. آمدم خانه یکی از رفقای ما عباس ابراهیمی که در والفجر 8 با هم بودیم که ایشان شهید شد در خانهاش صبح زود رفتم بعد از نماز رفتم سه – چهارتا پشت شیشه زدم زنگ نزده بودم دیدم از جا مثل فنر پرید، گفت میدانم چه میخواهی بگویی ولی من تازه از منطقه آمدم و امتحان دارم باید امتحانم را بدهم بعداً بیایم گفتم خب نیا رفتم. قاطع گفت من نمیآیم چون امتحان دارم باید امتحان بدهم. ولی من مطمئن بودم میآید. من هنوز سر خیابان نرسیده بودم دیدم ساک خود را زیر بغلش زده، همین که محکم گفت نمیآیم آمد. آن زمان اینطوری بود. بعد یک زمانی میشود که همین تعبیر ابنخلدون است وقتی به تو میگویند میگویی که... یعنی من با خودم حساب میکنم که اگر در والفجر 8 همین عملیات عبور از اروند را به ما همان توضیحاتی که دادند الآن بدهند واقعاً من همانطوری میروم؟ در عملیات بدر همان حرفهایی که به ما زدند که باید 30 ساعت در بلم پارو بزنید بعد آنجا لباس غواصی میپوشید به خط میزنید بعد تا شرق دجله باید بروید نیروی عقبی و کمکی نیست، الآن من به خودم میگویم اصلاً صدتا دلیل شرعی و عقلی همین الآن میآورم که نباید رفت! وقتی که مسئول محور آمد صحبت کرد یک لحظه نه خودش نه بچهها هیچ کس تردید نکرد رسماً هم گفت این عملیات برگشت ندارد شماها که برای غواصی و خط مقدم میروید به هوای برگشتن نباشید نیروی کمکی هم ندارد چون پشت سرتان 30- 40 کیلومتر باتلاق و آب و معلوم نیست برسند خودتان هستید و خودتان. هرکس هم شهید بشود آنجا میماند. همه این حرفها را زد هرچه فکر میکنم هیچ کس تردید نکرد هیچ کس نگفت خب پس با این حسابهایی که تو میگویی برای چه برویم؟ هیچ وقت هیچ کس چیزی نگفت. همین الآن 20تا دلیل حاضر و آماده دارم که بگویم این به دلایل عقلی، شرعی، نظامی، دیپلماتیک، حتی دلایل کلامی، فقهی هم میشود آورد که نباید رفت! در کربلا آنهایی بودند که دنبال ادله نبودند یک کسانی نرفتند که این ادله را بلد بودند 5- 6تا خصلت را میشمارد که خیلی واقعی است که میگوید ببینید نگاهشان به راحتی، به خواب، به خوراک، به مفهوم قدرت، به مفهوم شکست، نگاهشان به مفهوم پیروزی، همه اینها چطور عوض میشود دیگر حال خود دوستان بعداً رجوع بفرمایند.
من عرضم را با این خاطره ختم کنم مسئول محور لشکر ما در عملیات بدر، چهارراه خندق که چهارراه قتلگاه بچهها به آن میگفتند حالا خراسانی و مشهدی اگر کسی باشد میشناسد، ایشان تحصیلکرده نبود ولی حکیم بود. من یادم میآید وقتی بعدازظهری که میخواستیم به سمت خط دشمن حرکت کنیم در خیبر هم ایشان مسئول محور بود چون لشکر ما همانجایی عمل کردیم که در بدر عمل کردیم تقریباً با چند کیلومتر این طرف و آن طرف. تعبیر ایشان همان عصبیت انقلابی بود. بعدازظهری نماز ظهر و عصر را که بچهها خواندند رفتند در خیمهها ما رفتیم برای نماز و ناهار و استراحت، چای بعد از ظهر، بعد آمدم بیرون دیدم ساعت 4 همانجایی که نشسته بود برای نماز، هنوز همانجا زیر آفتاب است. آمدم به رفیقم گفتم این هنوز از آن موقع زیر آفتابها نشسته، از دور نگاهش کردیم دیدیم مشغول مناجات است جلو نرفتیم وقتی بلند شد رفت رفتیم آنجا دیدم این زمین جلویش از بس گریه کرده، واقعاً جلویش گِل شده، نیم ساعت بعد بچهها را صدا کرد که باید به سمت بلم حرکت کنیم و به سمت خط دشمن برویم تجهیزات را برداشتیم آمدیم نشستیم که ایشان صحبت کند برویم سوار بلمها بشویم برویم. ایشان آمد کل حرفهایی که با ما زد 5 دقیقه نشد. اولاً ایستاد هنوز هیچی نگفته یک بسمالله الرحمن الرحیم که گفت همه بچهها زیر گریه زدند. حالا ما هزارتا بسمالله الرحمن الرحیم گفتیم کسی گریه نمیکند گاهی هم میخندند! یک بسماللهالرحمن الرحیم گفت هیچی دیگه. همه زیر گریه زدند. بعد گفت من سخنرانی بلد نیستم ولی یک کلمه دارم میگویم، گفت امروز عصر که سوار بلم میشویم تا فرداشب تا پس فردا صبح ممکن است نصف شماها و ماها نباشیم که خودش هم همانجا شهید شد. دوسوم ما ممکن است نباشند ممکن است از بین ما، دو روز دیگر، سه روز دیگر، 10- 20 نفر بیشتر برنگردند، معلوم هم نیست کدامها میآییم و کدامها نمیآییم هر کدامتان ممکن است بغلدستیهایتان باشند یا نباشند خودتان باشید یا نباشید، من فقط یک کلمه به شما میگویم طبق محاسبات مادی ما شانس زیادی نداریم چون باید از 30- 40 کیلومتر باتلاق هورالهویزه با بلم رد بشویم این همه کمین، این هم هلیکوپترهایشان، قایق موتوریهایشان، کمینهایش، تلههای انفجاری، بعد غواصهای ما بتوانند خط را بشکنند نتوانید بشکنید بعد بگیریم بتوانیم نگه داریم نتوانیم، نیروهای موج بعدی بیایند، نیایند؟ بعد به جاده الاماره برسیم؟ نرسیم؟ آنجا در پاتکها بمباران شیمیایی، با این محاسبات مادی، ما محاسباتمان را کردیم، ماههاست داریم اینجا شناسایی میکنیم با گشت شناسایی همه محاسبات را که باید میکردیم کردیم ولی اگر بخواهید چرتکه بیندازیم احتمال برگشتن ما و شماها خیلی کمتر از برنگشتن است. ولی تمام این عالم خلق شده برای پیامی که انبیاء آوردند به بشر بدهند. تمام انبیاء هستند و پیامبر اکرم(ص)، اسلام. بعد گفت امروز اسلام است و این انقلاب. انقلاب است و این جنگ. جنگ است و این عملیات. عملیات است و امشب. امشب است و شما. این کل حرف حاجی بود که در همان عملیات هم خودش شهید شد. این را گفت و بچهها وارد قایقها شدند و به سمت دشمن رفتند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی